پلورالییسم فرهنگی از نظر استاد مطهری
پلورالییسم فرهنگی ازنظراستاد مطهری
دراین نوشتاربرآنیم که با افکار و اندیشه های استاد مطهری، درموضوع پلورالیسم فرهنگی آشنا شویم.
قبل ازهرچیزمتذکرمی شویم که درآثار ایشان بحثی باعنوان پلورالیسم معرفتی، دینی، فرهنگی یا اجتماعی به چشم نمی خورد. اما محورهای مهم بحث پلورالیسم ازقبیل نسبی یا مطلق بودن حقیقت، آزادی فکر،عقیده ومذهب، دموکراسی وهمزیستی مسالمت آمیز و تساهل و تسامح درآثار ایشان به مناسبت های مختلفی مطرح شده است. ما با استفاده ازهمین مباحث وساماندهی آنها در چارچوب موضوع بحث می توانیم از آراء و اندیشه های وی درموضوع پلورالیسم فرهنگی آگاه شویم. ازآنجا که تحقق پلورالیسم فرهنگی در جامعه، مستلزم وجود آزادی افکار و اندیشه ها است، ابتدا دیدگاه استاد را در مورد معنا، ارزش و موانع آزادی جویا می شویم، سپس با نگاهی اجمالی به جایگاه آزادی اندیشه در سیره پیشوایان معصوم، دیدگاه استاد را در مورد آزادی افکار و احزاب الهی و الحادی در جمهوری اسلامی درمی یابیم.
1.معناوارزش آزادی
ازنظراستاد مطهری آزادی از حقوق مسلم انسانها است. این حق، مخصوص برخی انسان ها و یا بعضی ملت ها نیست. این حق، مربوط به همه انسان ها، از آن جهت که انسان هستند می باشد. از این رو می توان گفت آزادی ازحقوق «انسان وانسانیت» است و این حق، نه دادنی و نه گرفتنی است. انسان ها ازبدوتولد و پذیرفتن ماهیت انسانی،حق آزادی را از قانون خلقت و ناموس طبیعت دریافت کرده اند.هرانسانی به حکم انسان بودن، موظف است از حقوق انسانیت دفاع کند و تجاوز به حقوق و شخصیت انسان را، تجاوز به حقوق شخصی خود تلقی کند، و«آزادی» از جمله مهمترین حقوق انسان است:
«... یک سلسله چیزها است که اینها ازحقوق یک فرد و یا ازحقوق یک ملت برتر و مقدس تراست و دفاع کردن از آنها پیش وجدان بشری بالاتراست از دفاع ازحقوق شخصی؛ واینها همان مقدسات انسانیت است... مثلا ًآزادی را مقدسات بشری به حساب می آورند. آزادی مربوط به یک فرد و یک ملت نیست.حاال اگرآزادی در جایی مورد تهاجم قرارگرفت- اما نه آزادی من ونه آزادی ملت من، بلکه در یک گوشه ای از گوشه های دنیا، آزادی که جزء حقوق عمومی همه انسان ها است مورد تهاجم قرارگرفت- آیا دفاع کردن از این حق انسانیت به عنوان دفاع از«حق انسانیت»مشروع است یانه؟...گمان نمی کنم کسی تردید بکند که مقدس ترین اقسام جهادها و مقدس ترین اقسام جنگها، جنگی است که به عنوان دفاع ازحقوق انسانیت صورت گرفته باشد.»(1)
اما مهم آن است که آزادی را چگونه تعریف کنیم و شرایط و موانع آن را چه بدانیم؟ آیا آزادی ، رهایی خواسته ها، امیال و آروزها است؟ آیا آزادی، عدم محدودیت در افکار، اعمال و رفتار است؟ و آیا هر محدودیتی، مزاحم و مانع آزادی است؟
از نظر استاد مطهری، آزادی به معنای «نبود مانع در راه ترقی و تکامل انسان است»؛ و انسان آزاده کسی است که هرگونه مانعی را از راه تعالی و تکامل خود بردارد:
«...آزادی یعنی چه؟ یعنی جلوی راهش را نگیرند، پیش رویش مانع ایجاد نکنند... انسان های آزاد، انسان هایی هستند که با موانعی که در جلوی رشد و تکاملشان هست مبارزه می کنند. انسان هایی هستند که تن به وجود مانع نمی دهند.»(2)
2. موانع آزادی
این موانع گاه در مسیر تفکر و اندیشه انسان ظاهر می شود و گاه درمسیررفتار وعملکرد اوخودنمایی می کند. خرافات، تلقینات بی پایه و پذیرش های بی دلیل، ازجمله موانع سیرعقلانی اند و انسان آزاداندیش باید فکر و اندیشه خود را ازاسارت آنها رهایی بخشد. تفکر منطقی و تعقل روشمند، آزاد و بی مرز است. اما تقلید اسیرانه و کورکورانه موجب اسارت فکری انسان ها و فاصله گرفتن از اهداف انسانی می شود:«... ای بسا عقیده هایی که هیچ مبنای فکری ندارد. صرفا ًمبنایش تقلید است. تبعیت است. عادت است. حتی مزاحم آزادی بشریت است. آنچه که از نظر آزادی بحث می کنیم که باید بشر در آن آزاد باشد فکرکردن است. اما اعتقادهایی که کوچکترین ریشه فکری ندارد... عین اسارت؛ و جنگیدن برای از بین بردن این عقیده ها جنگ در راه آزادی بشر است. نه جنگ علیه آزادی بشر... آنچه که ما طرفدارآنیم، به حکم آیه «لااکراه فی الدین» آزادی فکر است نه آزادی عقیده »(3)
در ساحت عمل و رفتارفردی و اجتماعی نیزموانعی وجود دارد. استبداد، استثمار و استعمارخودکامگان ودربند کشیده شدن توده ها توسط آنان، ازجمله موانع رفتار آزاد است. پیروی کورکورانه ازبستگاهن و نیاکان و تحت تأثیر تبلیغات و جو اجتماعی عمل کردن، حاکی از رفتارغیرآزاد است.
«... آزادی اجتماعی یعنی چه؟ یعنی بشرباید در اجتماع از ناحیه سایر افراد اجتماع آزادی داشته باشد، دیگران مانعی در راه رشد و تکامل او نباشند، او را محبوس نکنند... استثمار نکنند، استخدام نکنند، استعباد نکنند... درنص قرآن مجید، یکی ازهدف هایی که انبیاء داشته اند این بوده است که به بشرآزادی اجتماعی بدهند. یعنی افراد را از اسارت و بندگی و بردگی یکدیگر نجات بدهند.
... یکی ازحماسه های قرآنی، همین موضوع «آزادی اجتماعی» است. من خیال نمی کنم که شما بتوانید جمله ای زنده تر و موج دارتر از جمله ای که دراین مورد در قرآن هست پیدا کنید. شما درهیچ زمانی پیدا نخواهید کرد نه درقرن «هجدهم»، نه درقرن نوزدهم ونه درقرن بیستم. در این قرن هایی که شعار فلاسفه بشرآزادی بوده است... قل یا أهل الکتاب تعالوا الی کلمه سواء بیننا و بینکم الا تعبد الا الله ولاتشرک به شیئا ولایتخذ بعضنا بعضاً ارباباً من دون الله؛(4)[بگو ای اهل کتاب! بیایید به سوی سخنی که میان ما وشما یکسان است، که جزخدای یگانه را نپرستیم و چیزی را همتای او قرار ندهیم و بعضی از ما بعضی دیگر را- غیرازخدای یگانه – به خدایی نپذیرد.]»(5)
3. ایمان آزادانه
ارزش آزاداندیشی بدان پایه است که قرآن مجید هرگونه اجبار و اکراه را دراسلام آوردن انسانها و تبعیت از این کتاب آسمانی نفی می کند. قرآن، خواهان است که انسانها با به کاربستن عقل و درایت خود، عاقلانه وحکیمانه پذیرای اسلام شوند.«... مگربا اجبارهم می شود کسی رامؤمن کرد؟ًً! این است که قرآن می فرماید: مردم را با حکمت دعوت کن: «ادع الی سبیل ربک بالحکمه والموعظه الحسنه» مردم را با دلیل ومنطق دعوت کن تا روح و قلب آنها را خاضع بکنی، تا عشق و محبت در دل آنها ایجاد بکنی. در آیه دیگرمی فرماید: «فذکرانما انت مذکرلست علیهم بمصیطر»ای پیامبر! وظیفه تو گفتن و ابلاغ و یادآوری است.تو که مسلط بر این مردم نیستی که بخواهی به زور آنها را مؤمن و مسلمان کنی.»(6)
اساسا ایمان و اسلام، وقتی کارسازو هدایتگراست که از راه تفکر و تعقل آزاد پدید آمده باشد. درغیراینصورت، فاقد تأثیرگذاری مثبت است. سرمطلب آن است که اساسا ایمان و اعتقاد قابل اکراه و اجبار نبوده و زورپذیرو تحمیل بردار نیست.
«... اصول عقاید مذهبی «اجبارا» باید «آزادانه» مورد تحقیق واقع شود، وگرنه با روح مذهب که هدایت و راهنمایی است منافات دارد. اینکه اصول دین باید تحقیقی باشد نه تقلیدی و یا تحمیلی، تزی است که اسلام طرفدار آن است، برخلاف مسیحیت که اصول دین را برای عقل «منطقه ممنوعه » اعلام کرده است.»(7)
ازهمین رو است که پیامبراسلام (ص)، مسلمانان را از تحمیل اسلام به دیگران، حتی به فرزندان و نزدیکان خود برخذرمی داشتند. شأن نزول آیه «لااکراه فی الدین» ازاین حقیقت شنیدنی پرده برمی دارد.
«... در تفاسیر نوشته اند که مردی انصاری که قبلاً بت پرست بود، دو پسر داشت که مسیحی شده بودند. اما پدر، مسلمان بود و خیلی ناراحت بود از اینکه دو پسرش مسیحی شده اند. آمد خدمت رسول اکرم(ص) و گفت یارسول الله !من چه کنم این بچه ها مسیحی هستند؟ هرکاری می کنم مسلمان نمی شوند. آیا اجازه می دهی اینها را مجبورکنم از دینشان دست بردارند و مسلمان بشوند؟ فرمود: نه، لااکراه فی الدین.»(8)
به عقیده مطهری، اصل رفق و ملایمت، و پرهیز از اکراه و اجبار در مورد اصل ایمان، از اصول دعوت اسلامی است:
«...اصل رفق، نرمی، ملایمت و پرهیز از خشونت و اکراه و اجبار راجع به خود ایمان- نه راجع به موانع اجتماعی و فکری ایمان که آن حساب دیگری دارد- جزء اصول دعوت اسلامی است: لااکراه فی الدین قدتبین الرشد من الغی»(9)
4. آزادی اندیشه در سیره پیشوایان دینی
حرمت نهادن اسلام و پیشوایان اسلام برای آزادی فکر تا بدان حد است که برای مخالفین خود منکرین خدا، درمقدس ترین مکان های اسلامی یعنی مسجدالحرام و مسجدالنبی(ص) اجازه ظهور و بروز می دهند. مناظرات و گفتمانهای علمی پیامبر گرامی اسلام و امامان معصوم(ع) با ملحدین و مخالفین، نمونه هایی از این دست است:«... امیرالمؤمنین علی (ع) در زمان خلافتشان مکرر این جمله را می فرمود که : تا من زنده هستم هر سؤالی دارید ازمن بپرسید که اگربمیرم و در میان شما نباشم، دیگرکسی را پیدا نخواهید کرد که این گونه از شما بخواهد که از او سؤال کنید: سلونی قبل ان تفقدونی. نوشته اند یک مرتبه شخصی از پای منبر بلند شد و با یک تجاسر و بیان جسارت آمیزی گفت:
ایها المدعی ما لایعلم والمقلد ما لایفهم انا السائل فاجب. ای مدعی(العیاذبالله)جاهل و ای کسی که نفهمیده حرف می زنی! من سئوال می کنم تو جواب بده.
وقتی به قیافه اش نگاه کردند دیدند اتفاقاً به مسلمین هم نمی خورد...
تا اینگونه جسارت کرد، اصحاب امیرالمؤمنین با ناراحتی به پاخاستند و خواستند اذیتش کنند. این کیست که جسارت می کند؟! علی (ع)جمله ای دارد. فرمود بنشینید: ان الطیش لاتقوم به حجج الله ولاتظهر به براهین الله... باعصبانیت نمی شود. بنشینید سرجایتان. بعد روکرد به آن مرد و فرمود: اسئل بکل لسانک و ما فی جوانحک. فرمود بپرس با تمام زبانت. یعنی هرچه می خواهد دل تنگت بگو.»(10)
در دوران حکومت علی (ع)، بیان اندیشه ها بدان پایه آزاد بود که حتی خوارج (که جانشین پیامبر و امیرمؤمنان را به دلیل پذیرش حکمیت، کافر وغیرمسلمان قلمداد می کردند) آزادانه به طرح نظرات خود می پرداختند و همچنان مستمری خود را از بیت المال دریافت می کردند.
«...علی (ع) تا وقتی که اینها [خوارج] قیام مسلحانه نکرده بودند، با آنها مدارا کرد؛ حداکثرمدارا؛ حتی حقوق اینها را از بیت المال قطع نکرد. آزادی اینها را محدود نکرد. جلوی چشم دیگران می آمدند به او جسارت و اهانت می کردند علی (ع) حلم می ورزید.»(11)
بالاتر از تحمل اندیشه ها وفرهنگ های متکثر و دعوت وپذیرش آنان به مناظره و گفتمان، در پرتو آموزش های اهل بیت(ع)، مسلمانان علم و حکمت را چون دری گمشده می دانستند و هرجا آن را می یافتند، درچنگ خود گرفته و برسرمایه علمی خود می افزودند.
دراین رویکرد، نه تنها سایر فرهنگ ها یکسره باطل و بی ارزش تلقی نمی شوند، بلکه ممکن است هریک واجد حقایق و علومی باشند که باید به آنها به چشم گمشده ای گران بها نگریست که دردست هر ملیت ومذهبی که باشد،ارزشمند و آموختنی است. استاد مطهری ضمن بحث ازعلل نشاط علمی دوران امام صادق(ع)،یکی ازعلل آن را روحیه حکم جویی مسمانان ،تحت تأثیر آموزه های دینی می داند:
«...عامل سوم که زمینه را مساعد می کرد، جهان وطنی اسلامی بود... این یک عامل بسیاربزرگی بوده برای اینکه زمینه این جهش و جنبش را فراهم کند. و از این شاید بالاترآن چیزی است که امروز اسمش را تسامح و تساهل دینی اصطلاح کرده اند و مقصود همزیستی با غیرمسلمانان است. مخصوصاً همزیستی با اهل کتاب. یعنی مسلمانان اهل کتاب را برای اینکه با آنهاهمزیستی کنند تحمل می کردند و این را برخلاف اصول دینی خودشان نمی دانستند. در آن زمان«اهل کتاب» اهل علم بودند... مسئله تسامح و تساهل با اهل کتاب نیز یک عامل فوق العاده مهمی بوده است. البته خود این هم ریشه حدیثی دارد. ما احادیث زیادی دراین زمینه داریم. حتی مرحوم مجلسی در بحارنقل می کند- و درنهج البلاغه نیزهست- که پیغمبرفرمود: «خذوا الحکمه ولومن مشرک»سخن علمی را فراگیرید ولو از مشرک.»(12)
مطهری با الهام از این آموزه ها و آموزش های دینی، معتقد به آزادی افکار در جامعه است و این آزادی را نه تنها برای پیروان ادیان الهی و ابراهیمی، بلکه برای غیرمعتقدین به ادیان الهی و منکرین خداوند نیز قایل است. او بهترین مکان را برای عرضه افکار و اندیشه های الحادی، محل عرضه اندیشه های الهی و توحیدی مانند دانشکده الهیات می داند:
«...من درهمین دانشکده، چندسال پیش نامه ای نوشتم به شورای دانشکده و در آن تذکر دادم: یگانه دانشکده ای که صلاحیت دارد یک کرسی را اختصاص بدهد به مارکسیسم، همین دانشکده الهیات است؛ ولی نه اینکه مارکسیسم را یک استاد مسلمان تدریس کند، بلکه استادی که واقعاً مارکسیسم را شناخته باشد و به آن مؤمن باشد و مخصوصاً به خدا اعتقاد نداشته باشد، می باید به هرقیمتی شده ازچنان فردی دعوت کرد تا در این دانشکده مسایل مارکسیسم را تدریس کند. بعد ما هم می آییم و حرف هایمان را می زنیم. منطق خودمان را می گوییم. هیچ کس هم مجبورنیست منطق ما را بپذیرد.»(13)
اکنون با توجه به مطالبی که در معنا ومفهوم آزادی، آزادی فکر و مذهب، تحمیل پذیرنبودن دین، بهره گیری مسلمانان از سایر فرهنگها درعلوم و دانشها، همزیستی و تسامح و تساهل با غیرمسلمانان، گذشت،
5. آزادی احزاب در جمهوری اسلامی
شهید مطهری، پس از انقلاب اسلامی و در مجال اندکی که تا زمان شهادت داشت، عقاید خود را در زمینه آزادی افکار و آزادی احزاب بیان کرد. او آزادی همه افکار و احزاب را حتی از نوع غیرالهی و الحادی آن ، تنها به شرط «صداقت وشفافیت در بیان اندیشه های خود وعدم فریب و توطئه »می پذیرد و برقراری حکومت اسلامی را مانعی برای ابراز افکارغیراسلامی نمی داند:«... درحکومت اسلامی احزاب آزادند ،هرحزبی اگرعقیده غیراسلامی هم دارد آزاد است.اما ما اجازه توطئه گری و فریب کاری نمی دهیم. احزاب و افراد در حدی که عقیده خودشان را صریحاً می گویند و با منطق ما می آیند ، آنها را می پذیریم . اما اگر بخواهند در زیر لوای اسلام ، افکار و عقاید خودشان را بگویند، ما حق داریم که از اسلام خودمان دفاع کنیم و بگوییم اسلام، چنین چیزی نمی گوید.»(14)
مطهری آن چنان به منطقی ومستدل بودن آموزه های اسلام باور دارد که معتقد است که طرح هرگونه سئوال و شبهه در مورد معارف اسلامی، نه تنها موجب تضعیف اسلام و تخریب باورها نیست، بلکه موجب شکوفایی معارف اسلامی و نمودار شدن برگه های زرین دیگری از دین آسمانی اسلام می شود، البته مشروط برآنکه عالمان واندیشمندان اسلام شناس درعمل به رسالت تحقیق و تبلیغ خود کوتاهی نکنند:
«... من برخلاف بسیاری از افراد، از تشکیکات و ایجاد شبهه هایی که درمسایل اسلام می شود با همه علاقه واعتقادی که به این دین دارم، به هیچ وجه ناراحت نمی شوم، بلکه درته دلم خوشحال می شوم. زیرامعتقدم و درعمر خود به تجربه مشاهده کرده ام که این آیین مقدس آسمانی، درهر جبهه از جبهه ها که بیشتر مورد حمله و تعرض واقع شده، با نیرومندی و سرافرازی و جلوه و رونق بیشتری آشکار شده است... بگذارید بگویند و بنویسند و سمیناربدهند و ایراد بگیرند تا آنکه بدون آنکه خود بخواهند وسیله روشن شدن حقایق اسلامی گردند.»(15)
«... من مکرر در نوشته های خودم نوشته ام : من هرگز از پیدایش افراد شکاک در اجتماع که علیه اسلام سخنرانی کنند و مقاله بنویسند متأثر که نمی شوم هیچ، از یک نظرخوشحال هم می شوم، چون می دانم پیدایش اینها سبب می شود که چهره ی اسلام بیشتر نمایان بشود. وجود افراد شکاک و افرادی که علیه دین سخنرانی می کنند، وقتی خطرناک است که حامیان دین آنقدرمرده و بی روح باشند که درمقام جواب برنیایند یعنی عکس العمل نشان ندهند.»(16)
برهمین اساس است که مطهری ، روش برخورد با خداناگرایان صادق را، آگاهی بخشی ، اطلاع رسانی و ارشاد و نصیحت می داند و در پاسخ به سئوالی پیرامون روش برخورد با کتب ضلال می گوید:
«... من کتاب ها را از ابتدا دو دسته کردم. یکی کتاب هایی که ولو ضد دین ، ضد اسلام و ضد خداهستند ولی بر یک منطق و یک طرز تفکر خاص استوارند. یعنی واقعاً کسی به یک طرح و به یک فکر خاص رسیده و با نوشتن کتاب، آن طرز فکر خود را عرضه می دارد. از این نمونه ها زیاد دیده می شود. یعنی هستند بعضی افرادی که برضد خدا، بر ضد پیغمبر حرف می زنند ولی در حرف خودشان صداقت دارند، یعنی این گونه فکر می کنند. به همین دلیل راه مبارزه با این گروه، ارشاد است وهدایت وعرضه کردن منطق صحیح، ولی درنوع دوم کتاب ها، مسئله این نیست. مسئله، مسئله دروغ واغفال است...آیا به اعتقاد شما آزادی ایجاب می کند که اجازه بدهیم این دروغ ها در مردم پخش شود؟ طبیعی است که چنین کاری خیانت به مردم محسوب می شود.»(17)
اکنون با توجه به بحث های مذکور، مبنای همزیستی مسالمت آمیز مسلمانان و تسامح و تساهل آنان با غیر مسلمانان و جایگاه آن در فرهنگ اسلامی از نظر شهید مطهری روشن شد. اما نکته حائز اهمیت اینجا است که در تعامل مسلمانان با دیگر فرهنگ ها و تسامح با ایشان، چه حد و مرزی وجود دارد؟ آیا در این تعامل، مسلمانان به مرور زمان با تغییر شرایط اجتماعی ، ازعقاید و فرهنگ خود دست می شویند و رنگ سایر فرهنگ ها را به خود می پذیرند یا خیر، بدون آنکه درعقاید خود تجدید نظر کنند، در مقام عمل و تعاملات اجتماعی، با دیگر فرهنگ ها ارتباط منطقی برقرار می کنند؟
«... تصالح بر اساس خود مواد برنامه و فکر یعنی مواد- به اصطلاح امروز- ایدئولوژی، یعنی بیاییم این طور کناربیاییم که تو از بعضی حرفهایت صرف نظرکن، ما هم از بعضی حرف هایمان صرف نظر می کنیم. یک دین حق محال است اجازه بدهد که با دشمن کنار بیاید ... یک مستحب یا مکروه کوچک هم قابل مصالحه نیست... بله، یک امر دیگر هست که قابل تصالح و گذشت است و به اصطلاح، تاکتیک بردار است... و مسئله تاکتیک به اصول – یعنی مواد برنامه – هرگزجریان ندارد، به عمل جریان دارد.»(18)
حاصل آنکه از نظر مطهری، تلازمی بین پلورالیسم معرفتی حقانیت همه اندیشه ها و پلورالیسم اجتماعی وجود ندارد ومی توان با نفی پلورالیسم معرفتی، به پلورالیسم اجتماعی حرمت نهاد و در عین کاملترین دانستن دین اسلام و برخورداری نسبی سایر مذاهب و فرهنگها ازحقایق و راستی ها، در صحنه زندگی اجتماعی با آنان به مسالمت و ملایمت رفتار نمود و درصدد حذف آنان نبود. مشروط به آن که، آنها نیز نظام اسلامی را بپذیرند و از در توطئه و نیرنگ وارد نشوند.
پی نوشت
1. محمد حسین طبا طبائی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، با پاورقی وشرح مرتضی مطهری ، ج 1، صص 148-146.
2. مرتضی مطهری، گفتارهای معنوی، ص 14، تهران، نشر صدرا، چاپ چهاردهم، 1373.
3. مرتضی مطهری، جهاد، ص 55.
4. مرتضی مطهری، گفتارهای معنوی، ص 16-15.
5. سوره آل عمران(3)، آیه 64.
6. مرتضی مطهری، پیرامون جمهوری اسلامی، ص 119، تهران، نشرصدرا، چاپ چهاردهم، 1367.
7.مرتضی مطهری، علل گرایش به مادیگری، ص 67، تهران، نشر صدرا، چاپ سیزدهم، 1368.
8. مرتضی مطهری، جهاد ص 34.
9. مرتضی مطهری، سیری درسیره نبوی، ص 253، تهران، نشر صدرا، چاپ دهم، 1373.
10. مرتضی مطهری، پیرامون جمهوری اسلامی، ص 128.
11. مرتضی مطهری، سیری درسیره ی ائمه اطهار(ع)، ص 36، تهران، نشرصدرا، چاپ دهم، 1373.
12. مرتضی مطهری، سیری درسیره ائمه اطهار(ع)، ص 160.
13. مرتضی مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی ، صص 14-13، تهران، نشرصدرا، چاپ نهم، 1372.
14. مرتضی مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، ص 17.
15. مرتضی مطهری، نظام حقوق زن دراسلام، ص 55، تهران، نشرصدرا، چاپ چهاردهم، 1369.
16. مرتضی مطهری، پیرامون جمهوری اسلامی، صص 135-134.
17. مرتضی مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، صص 17-66.
18.مرتضی مطهری، آشنایی با قرآن ، ج 8، صص 262-261، نشرصدرا، چاپ اول ، 1378.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}